"آیا شما هنوز؟" او خواستار.

هری گفت: "تقریبا".

"خب، گرفتن یک حرکت در، من می خواهم شما را به پس از بیکن است. و آیا شما جرات اجازه دهید آن را بسوزاند، من همه چیز کامل در روز تولد مسلک را می خواهید. "

هری سوگند خورد

"چی گفتی؟"

"هیچ چیز، هیچ چیز ."

روز تولدلی - چطور می توانست فراموش کند؟ هری آرام از تخت خارج شد و به دنبال جوراب بود. او یک جفت در زیر تخت خود را، و پس از کشیدن یک عنکبوت کردن یکی از آنها، آنها را در. هری چه استفاده می شود به عنکبوت، به دلیل کمد زیر پله ها کامل از آنها بود، و آنچه که در آن او خواب است.



وقتی لباس پوشید، به آشپزخانه رفت. ارائه تولد دادلی. به نظر میرسد که دادی کامپیوتر جدیدی دارد که میخواهد، و نه تلویزیون دوم و دوچرخه مسابقه. مگر اینکه البته همکاری کسی مشت - دقیقا به همین دلیل دادلی می خواستم یک مسابقه دوچرخه سواری رمز و راز به هری بود، به عنوان دادلی بسیار چاق بود و ورزش متنفر بودم. هری پاندل مورد علاقه دادل، هری بود، اما او اغلب او را نداشت. هری این را نگاه نکرد، اما خیلی سریع بود.

شاید برای کابین تاریکی چیزی داشت، اما هری همیشه برای سنش کوچک و لاغر بود. دادلی، و دادلی حدود چهار برابر بزرگتر از او بود. هری یک چهره نازک، زانوها، موهای سیاه و چشمان سبز روشن داشت. او دور شیشه ای با بسیاری از نوارهای چسبناک پوشانده بود؛ زیرا دورلی او را در بینی گذاشته بود. هری در مورد ظاهر خود، تنها چیزی که اسکار بسیار نازکی در پیشانی اش بود، مانند یک پیچ و تاب رعد و برق بود. او آن را تا زمانی که می تواند بود، و او هرگز می تواند به یاد داشته باشید آنچه که او کردم.

او گفت: "در تصادف اتومبیل زمانی که پدر و مادر شما درگذشت. "و سوالات را نپرسید".

سوالات را مطرح نکنید - این اولین قاعده برای زندگی آرام با Dursleys است.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آوای باران روزانه های یک تریکو تیلو مانیایا و انسـانم آرزوستــ ... vewrt دانلود فایل وبلاگ فروشگاه سرای کالا طراحی سایت از پایه Jackie